pexels-nicolas-2267348

سفرنامه پاریس،رویا پیدا شد-بخش چهارم

سالها پیش از این , وقتی نوجوون بودم، هر زمانی که شاهد تصاویری از زیبایی برج ایفل توی فیلم ها بودم یا توی تلویزیون تصویری از پاریس و برج ایفل توی فیلم ها میدیدم، توی ذهنم خودمو تصور میکردم که یه روز روبروی برج ایفل، ایستادم و …

روز سوم

صبحگاه حدود ساعت ۹ صبح با صدای گیتاری که از تو حیاط میومد از خواب بیدار شدم. برای صبحانه رفتم سمت حیاط هاستل. یه گوشه از حیاط چند تا جوون مو فرفری شاد که حدس میزدم مال یکی از کشور های آمریکای جنوبی باشند، مشغول ساز زدن و آواز خوندن بودند. صبحانه اون روز مختصر ولی دلچسب بود، به هر حال من تنها سفر میکردم و اونجا هم هتل پنج ستاره نبود و توقع صبحانه مفصلی نداشتم. بعد از خوردن صبحانه با لبخند از کنار جوون های شاد مو فرفری رد شدم، دوش گرفتم و راهی ایستگاه مترو شدم برای دیدن ساختمان اپرا گارنیه، یکی از قدیمی ترین و باشکوه ترین ساختمان های اپرا پاریس.

ساختمان گارنیه برای سال ها با داشتن بیش از ۱۶۰۰ صندلی توسط معمار مشهور فرانسوی شارل گارنیه ساخته شده و برای ساختنش از معماری یونانی و رومی الهام گرفته شده. هر روز هنرمندان زیادی روبروی ساختمان به نوازندگی میپردازند و لحظاتی سرشار از موسیقی و آرامش رو برای کسانی که برای بازدید به اونجا میان به ارمغان میارند.

شانزلیزه، این شما و این رویا

در ادامه حرکت کردم به سمت خیابان شانزلیزه، خیابونی که همه ازش شنیدیم. شانزالیزه به فرانسوی یعنی زیبا ترین خیابان جهان. خیابون پر بود از کافه ها، فروشگاه های مد، مراکز خرید پرزرق و برق و فروشگاه های برتر مد دنیا. پر بود از توریست و جهانگرد از کشور های مختلف که پیاده مثل من ازابتدای خیابان شانز الیزه، یعنی میدان کنکورد تا انتها یعنی جایی که یکی از بناهای مشهور پاریس وجود داره، یعنی میدان شارل دوگل و بنای معروف کاخ پیروزی در حال حرکت بودند. به انتهای خیابان شانز الیزه که رسیدم، خودم روی روبروی طاق پیروزی پاریس دیدم.

شانزلیزه،همینقدر جذاب و زیبا

این بنا به دستور ناپلئون به افتخار سربازان فرانسوی ساخته شد که در جنگ جان خودشون رو از دست داده بودند. این طاق نصرت بزرگترین طاق نصرت دنیا محسوب میشه. جالبه بدونید که ساخت این بنا بیش از سی سال طول کشیده. (در زیر پایه های این طاق دو تن از کشته شدگان جنگ با هویت ناشناس یا به عبارتی شهید گمنام دفن شده اند)

pexels-valeria-boltneva-10038723

نزدیک ظهر بود، با استفاده از اپلیکیشن trip advisor و با کمک گرفتن از نقشه گوگل، یه رستوران ترکی که زیاد هم دور نبود رو انتخاب کردم و ناهار رو اونجا خوردم و باز هم از خوش شانسی من بعد از ناهار منو مهمون چایی و باقلوا ترکی کردند. توی خیلی از رستوران های ترکی سرو باقلوا و چایی بعد از غذا رایجه . بعد از رفع خستگی حرکت کردم به سمت مرکز خریدی که ازش زیاد شنیده بودم و یکی از زیباترین ساختمان های پاریس هم محسوب میشد، یعنی گالری لافایت برای رسیدن به گالری لافایت میتونید از خط ۷ مترو پاریس استفاده کنید و در ایستگاه شوسه دانتن، لافایت پیاده بشید، جایی که فاصله زیادی تا گالری نداره.

گالری لافایت و قیمت های عجیب!

گالری لافایت در ده طبقه ساخته شده و سقف شیشه ای بسیار زیبایی داره و البته فروشگاه هایی با قیمت های بسیار بالا که مشتری های ثابت اونجا بازیگر ها و تعدادی از ستاره های سینما و قشر مرفه اونجا هستند. بعد از یکی دو ساعت گشت و گذار و مشاهده قیمت های نجومی،با گالری لافایت خداحافظی کردم و حرکت کردم به سمت رودخانه سن . قصد کرده بودم یکی دو ساعت رو توی یکی از کافه های کنار رود سن آروم بگیرم و مدتی رو به نشستن و کتاب خوندن کافه نشینی بگذرونم. توی مسیر هر جایی پارک و فضای سبز بود و مردم توی چمن نشسته بودند و مشغول صحبت و لذت بردن از آفتاب تابستون بودند.

Galerias Lafayette-گالری لافایت

باز دوباره به نزدیک رودخانه سن رسیدم و شروع کردم به پیاده روی , دقیقا مسیری که قبلا مسیرش رو طی کرده بودم ولی باز هم لذت بخش بود. کافه های کنار رودخانه پر بود از توریست های مختلف که داشتند از خوردن قهوه تلخ یا شیرینشون لذت میبردند و انگار هیچ عجله ای برای بلند شدن نداشتند و طبیعی بود، در سفر قرار نیست کسی نگران دیر رسیدن به سر کار و دانشگاه باشه، سفر به آدم فرصتی میده تا بی‌خیال از تمام مشکلات و دغدغه هایی که هر کسی به نوعی درگیرشه، بدون نگرانی لحظه ای آرام بگیره و از حس کردن مزه شکلات زیر زبونش هنگامی که قهوه داغ رو مینوشه لذت ببره! توی یکی از کافه های کنار رودخانه نشستم و با شنیدن صدای آب و حس کردن وزش نسیم باد و سفارش دادن قهوه ای که قیمتش سه یورو بیشتر نبود یعنی در حدود کافه های کافی شاپ های وطنی و برای دو ساعت خودم رو به تجربه حس آرامش پاریسی دعوت کردم آرامشی از نوع کافه ای.

تنها در پاریس و در پی جزئیات

بعد از تجربه کافه نشینی تنها توی پاریس ،شروع کردم به قدم زدن و کشف خیابان های اطراف اونجا، اینبار بی برنامه و بی مقصد فقط برای پیاده روی و مشاهده زندگی روزمره مردم پاریس. نکته ای که برام جالب بود این بود که توی مسیر هم پلیس دوچرخه سوار دیدم و هم پلیس اسکیت سوار. توی یه خیابون یه ماشین زیبا و دوست داشتنی که همه ما تو ایران باش خاطره داریم نظر رو جلب کرد، ژیان، ماشینی که هنوز توی خیابون های پاریس هم قابل مشاهده بود!
نزدیک غروب بود، سوار مترو شدم و رفتم به سمت ایستگاه champ de Mars پیاده شدم دقیقا محلی در نزدیکیه برج ایفل , روی یکی از سکو ها نشستم و مشغول مشاهده رقص نوری شدم که به واسطه هزاران لامپ رنگارنگ داخل برج ایفل بوجود آمده بود و اون روز هم به خوبی گذشت .با وجود اینکه تنها سفر میکردم ولی سعی کردم تنها سفر کردن رو تبدیل کنم به یه تجربه زیبا و فراموش نشدنی و فارغ از اینکه آیا همصحبت و یا همسفری باهام هست یا نه , از زیبایی ها و آرامش اونجا استفاده کنم و بیشتر یاد بگیرم وتجربه کنم .بعد از چندین ساعت شب نشینی روبروی برج ایفل بلند قامت , راهی هاستل شدم و توی مسیر باز هم غرق شنیدن نوای ساز هنرمندان و نوازندگان مترو و در نهایت با رسیدن به هاستل و پختن تخم مرغ و گوجه به سبک پاریسی توی آشپزخونه مجهز هاستل و مسواک و دوشی برای رفع خستگی بعد از چند دقیقه دراز کشیدن روی تخت به خواب رفتم .

ادامه دارد…

چنانچه نظر، سوال، پیشنهاد و یا انتقادی داشتید، می توانید در بخش نظرات در انتهای همین پست آن را با ما در میان بگذارید.

اگر مایل به دیدن دیگر مطالب سایت ازفرنگ هستید؛ پیشنهاد می کنیم تا از مطالب زیر بازدید کنید.

  • در این قسمت باید بین ۳ الی ۶ پست مربوط قرار بگیرد.

بازنشر از: وبسایت زیر آسمان نروژ

دیدگاه خود را در میان بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *