سالها پیش از این , وقتی نوجوون بودم، هر زمانی که شاهد تصاویری از زیبایی برج ایفل توی فیلم ها بودم یا توی تلویزیون تصویری از پاریس و برج ایفل توی فیلم ها میدیدم، توی ذهنم خودمو تصور میکردم که یه روز روبروی برج ایفل، ایستادم و …
روز دوم
چشمام رو که باز کردم نگاهی به ساعت موبایل کردم، ساعت از نه گذشته بود و زمان زیادی برای استفاده از صبحانه هاستل باقی نموده بود. صبحانه هاستل مختصر بود ولی کافی بود و از همه زیبا تر حیاط هاستل بود که پر بود از گل و گلدون هایی پر از گل های مختلف زیبا که از همه زیباتر بوی عطر رز فرانسوی بود که سرخوش میشدیم از استشمام بوی خوشش درست هنگامی که مشغول صرف صبحانه هاستل بودیم.
قرار بود اون روز رهسپار موزه لوور بشم، موزه ای که سال ها اسمش رو شنیده بودم و قرار بود اون روز با دیدنش، پاسخ خیلی از سوال هام رو بگیرم. قبلش رفتم کنار رودخانه سن و زیبایی های اطرافش رو کشف کردم . توی مسیری که پر بود از هنرمندان خیابانی که ساز به دست با نواختن ساز کنار رود فضا رو زیبا تر میکردند.
هر جا رو که نگاه میکردی پر بود از زیبایی و تقارن ساختمان های زیبا کنار هم با معماری و رنگ های مشابه و همگون و زیبا ، گویی که انگار قرار بود با همکاری و تقارنی که بینشون وجود داره، به زیبایی میون اون همه ساختمون های متقارن و یه شکل ، به برج ایفل اجازه دیده شدن بدند، فارغ از اینکه از کجای پاریس نظاره گر باشی.
داخل رودخانه سن , قایق های اتوبوسی توریستی متعددی در حال حرکت بودند و پر بودند از آدم های شاد که لباس های رنگارنگشون ترکیب زیبایی رو در کنار هم ایجاد کرده بود

رودخانه سن و برج ایفل
رویا بدون عشق معنا ندارد
طی مسیر کردم از کنار رودخانه تا رسیدم به پل عشاق، پلی که از روی رودخانه سن عبور میکرد وتا سال ۲۰۱۵ هزاران قفل با نوشته های حک شده با اسامی مختلف روی قفل ها روی نرده های پل وصل شده بودند ولی به علت خطراتی که ممکن بود از نظر امنیت پل بوجود بیاد تمام قفل ها توسط شهرداری پاریس جمع آوری شده بود و نرده های شیشه ای جدیدی که قابلیت اتصال قفل نداشت جایگزین اون شده بود .با کمی جستجو توی اینترنت به عکس های قدیمی پل نگاهی کردم و با دیدن هزاران قفلی که روی نرده ها قرار داده شده بود و قفل هایی که اسم های مختلف از ملیت های مختلف با تاریخ های مختلف و زبان های مختلف روی اونا حک شده بود
برای لحظاتی به این فکر کردم که بعد از این سال ها کسانی که قفلهای عاشقی رو زده بودند ، الان کجا هستند . آیا هنوز با هم هستند ,عشقشون پایدار مونده یا نه؟ بعد به یاد آوردم که ما برای زندگی فرصت زیادی نداریم و شاید خیلی از ما هر روز یا مغموم و افسرده و ناراحت هستیم از روزهایی که گذشت و ما اون روزها رو از دست دادیم و یا نگران بودیم از آینده ای که هنوز نیامده و غافل از لذت بردن و بهره بردن از فرصت زمان حال، زمانی که داریم و باید ازش استفاده کنیم برای بهتر بودن و خلق شادی و خوشبختی ،چرا که شاید فردایی نباشه…
موزه لوور بخشی از رویا
از پل گذشتم و با مترو خودم رو به ورودی موزه رسوندم. با دیدن محوطه ساختمان هرمی شکل شیشه ای که همیشه توی عکس ها دیده بودم متوجه شدم که راه رو درست اومدم . اطراف ورودی موزه پر از جمعیت بود و تعدادی کنار حوض زیبایی نشسته بودند که در نزدیکی ورودی موزه قرار داشت و عده زیادی از اونا مشغول عکاسی بودند. معماری ساختمان موزه از بیرون دیدنی و چشم نواز بود و فضای حاکم بر اونجا پر از شادی.

محوطه زیبای اطراف ورودی هرمی شکل موزه
بی توقف، با پرداخت مبلغ نه یورو بلیط خریدم و از پله های ورودی موزه که داخل ساختمان هرمی شکل شیشه ای بود وارد شدم.
موزه لوور در حدود ده میلیون بازدید کننده در سال داره و پر بازدید ترین موزه جهان محسوب میشه. ساختمان موزه قبل از انقلاب کبیر فرانسه، یکی از کاخ های سلطنتی فرانسه بوده و در سال ۱۹۷۳ تبدیل به موزه شده. پشت موزه باغ بسیار زیبایی به نام باغ تویلری وجود داره، جایی در نزدیکی شانزالیزه.
در بدو ورود به موزه بروشور های مربوط به نقشه دسترسی به بخش های مختلف موزه رو گرفتم. هر چه قدر جلوتر رفتم متوجه این موضوع شدم که موزه بسیار بزرگ تر و وسیع تر از چیزی هست که من تصور میکردم.
موزه لوور بیشتر از ۱۴۰۰ کارمند داره و بیشتر از ۳۵۰۰۰ اثر از دوران های مختلفی مثل رنسانس، یونان باستان، بخش مربوط به هنر های اسلامی، مصر، اروپا و برای ما ایرانی ها از همه جذاب تر بخش مربوط به ایران باستان میتونه باشه. برای دیدن قسمت مربوط به ایران باستان باید به سالن های ۱۲ تا ۲۰ برید. بیش از ۲۵۰۰ اثار باستانی مربوط به ایران باستان رو میتونید اونجا مشاهده کنید. آثاری که گفته میشه بیشتر اونا در زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه از ایران خارج شده.
بی تردید زیبا ترین اثری که از ایران باستان میشه اونجا مشاهده کرد،” اسب دو سر” یکی از سر ستون های اصلی تخت جمشید هست.

اسب دو سر یادگاری از تخت جمشید باشکوه
بعد از مشاهده و لذت بردن از مهمترین بخش موزه برای من، یعنی بخش ایران باستان، برای مدتی روی یکی از نیمکت های سنگی داخل موزه نشستم، موزه اینقدر بزرگ بود که شاید اگه کسی بخواد موزه رو به طور کامل ببینه باید چند روز از صبح تا شب وقت بزاره.
برام جالب بود تا قسمت مربوط به مصر رو هم ببینم، بعد از کمی استراحت، به سمت بخش مربوط به مصر حرکت کردم. بخشی از موزه که به نظر من یکی از جذاب ترین بخش های موزه بود. متاسفانه به دلیل اینکه ایران و مصر روابط دیپلماتیک ندارند، شهروندان ایرانی قادر به سفر به مصر نیستند. بنابراین فرصت رو مغتنم شمردم و برای مدت طولانی مشغول گشت و گذار و بازدید از قسمت مربوط به مصر شدم.
در نهایت خودم رو مهمون تماشای بخش های زیبایی از موزه کردم که پر بود از تابلو های زیبایی با قدمتی بیش از چند قرن پیش که بیشترشون مربوط به نقاشانی از فرانسه، انگلیس، اسپانیا طول و عرض اونا به چندین متر میرسید.
در ادامه به قسمتی از موزه رفتم که تابلو معروف مونالیزا که توسط لئوناردو داوینچی طراحی شده بود اونجا قرار داشت. پر ببینده ترین قسمت موزه که دارای سالن و فضای اختصاصی بود ازش محافظت میشد و دو تا مامور کنارش ایستاده بودند.
بخش جالب دیگه ای که بازدید کردم بخش مربوط به آثار هنر های اسلامی و موزه فرش بود که یکی از کاملترین و جامع ترین قسمت های موزه بود.

بخش اسلامی موزه لوور پاریس
تقریبا عصر شده بود بیشتر از پنج ساعت بود که داخل موزه بودم و هنوز ده ها سالن و شاید آثار زیادی مونده بود که هنوز ندیده بودم .واقعا مثل یه شهر بود پر از هزران شاهکار هنری که روزها وقت نیاز بود تا بشه همه رو با دقت دید .در نهایت به بیرون رفتن از موزه رضایت دادم و از موزه بیرون اومدم .

توی مترو با یه جوون دانشجو ایرانی همصحبت شدم. وقتی موقعیت مکانی هاستل رو بهش گفتم بهم گفت که در نزدیکی هاستل یه رستوران ایرانی کوچیک و دنج هست که میتونم ناهار یا شام رو اونجا بخورم . اگر چه توی هر کشور جدید یکی از مهمترین بخش های سفر، خوردن غذاهای محلی اون کشوره و سعی میکنم همیشه توی سفر غذای محلی اون شهر و کشور رو حتما امتحان کنم ولی با این وجود، این تجربه رو به روزهای بعد موکول کردم و راهی رستوران ایرانی مورد نظر شدم و خودم مهمون کباب کوبیده ای کردم که خستگی پیاده روی طولانی توی موزه رو از تنم برد و چایی رو مهمون صاحب رستوران شدم. صاحب رستورانی خودش همه کارهای پخت و پز رو انجام میداد و در حقیقت هم آشپز بود و هم پیشخدمت و همه کاره و البته رستورانش کوچیک و دنج بود .بهم گفت سال هاست که ایران نرفته ولی هنوز میشد اصالت و طعم و مزه غذای اصیل و آشنا ایرانی رو توی غذاهاش حس کرد.
با برگشتن به هاستل بعد از درست کردن چایی و صرف اون کنار دوست های هم هاستلی که هرکدوم از یه گوشه دنیا به پاریس اومده بودند و هرکدام داستانی داشتند برای گفتن از زندگی و سفر هاشون , عصر من زیبا تر شد و بخش از اون شب به صحبت با یه خواهر و برادر برزیلی گذشت که برام گفتند که بسیار علاقمند هستند برای سفر به ایران ولی هیچ ایده ای نداشتند که از کجا و چه طوری شروع کنند. سعی کردم در حد اطلاعاتی که داشتم راهنمایشون کنم و با استفاده از اینترنت پر سرعت هاستل و نشون دادن کلیپ هایی از زیبایی های ایران علاقه اونا رو برای سفر به ایران دو چندان شد و براشون آرزوی موفقیت کردم.
حدود ۱۱ شب بود که به سمت تخت خواب رفتم و با وجود شنیدن سر و صدای دوستان هم اتاقی از شدت خستگی ناشی از ساعت ها پیاده روی شیرین و دوست داشتنی با کشیدن پتو روی سرم به خواب رفتم.
ادامه دارد…
چنانچه نظر، سوال، پیشنهاد و یا انتقادی داشتید، می توانید در بخش نظرات در انتهای همین پست آن را با ما در میان بگذارید.
اگر مایل به دیدن دیگر مطالب سایت ازفرنگ هستید؛ پیشنهاد می کنیم تا از مطالب زیر بازدید کنید.
- در این قسمت باید بین ۳ الی ۶ پست مربوط قرار بگیرد.
بازنشر از: سایت لست سکند
دیدگاه خود را در میان بگذارید