قطعا تا به حال در مورد جشن هالووین شنیده اید و در سال های اخیر در ایران طرفداران زیادی پیدا کرده است. در این پست می خواهیم از زاویه ای دیگر به این جشن بزرگ و محبوب بپردازیم، پیشنهاد میکنم که حتما تا انتهای این پست همراه ما باشید.
جشن هالووین چیست؟
شاید تا به حال در مورد جشن هالووین چیز های زیادی شنیده باشید. هالووین یک جشن مسیحی است که بیشتر جنبه سنتی دارد. و معمولا افراد در طول سه شبانه روز با لباس های خاص و اغلب ترسناک در مهمانی ها حاضر می شوند. کودکان نیز به خانه همسایه ها می آیند و با گفتن «Trick or treat» که به معنای « شکلات یا ترس » می باشد.از همسایه ها و افراد خوردنی جات و یا چیز های جالب میگیرند. معمولا افراد از این کودکان با انواع شیرینی پذیرایی می کنند. و در بعضی از فرهنگ ها پول جایگزین شیرینی جات شده است.
تغییر سنت جشن هالووین
از گذشته تا به حال این جشن تغییرات زیادی را در طریقه برگزاری و همینطور نماد هایش داشته است. در ادامه یک داستان را بیان میکنیم که بین یک خانواده ایرانی رخ داده است که دلیل این همه تغییر ظاهری و درونی جشن هالووین را نشان میدهد.
فروشگاه پر از تزئینات هالوینی بود. تسنیم پرسید: مامان ما هالوین را جشن نمیگیریم؟
معمولا سوال هایش را مستقیم جواب نمی دهم. دوست دارم بدانم در دلش چه می گذرد. در جوابش گفتم: “برای چه باید جشن بگیریم؟”
تسنیم: برای اینکه لباس های قشنگ بپوشیم و با دوستانمان شادی کنیم. ولی من چیزهای ترسناک اش را دوست ندارم. مثل شبح و هیولا چون شب خواب بد میبینم. کاش در هالووین کارهای ترسناک نمیکردند آن وقت جالب تر بود، مگر نه؟

دکوراسیون های عجیب برای هالووین امروزی
من: شبح و هیولا که ترسناک نیست. چون وجود ندارد. از چیز های الکی که نباید ترسید.
تسنیم: چیز های ترسناکِ واقعی وجود دارند؟
من: آره دخترم؛ یک چیزهایی بدتر در دنیای ما هست که خیلی خیلی ترسناک هست، مثل نا امیدی.
تسنیم با خنده گفت: این که چیزی نیست؛ ترس ندارد.
گفتم: چرا خیلی ترس دارد، آدمی که نا امید بشود خیلی خطرناک میشه. چون قلبش تار عنکبوت می بندد، کم کم دلش سیاه می شود و تبدیل می شود به یک مُردهای که راه میرود.
تسنیم ساکت شد و حرفی نزد. چند دقیقه بعد گفت: “مامان من فکر کنم «Trick or treat» هم کار خوبی نباشه. آخه چرا به خاطر یک شکلات باید دیگران رو ترسوند!”
یک ایده جالب
میدانستم تسنیم دارد تلاش میکند با منطقش، با احساس کودکانهاش مقابله کند. دلش میخواهد مثل بقیه دوستانش لباس مدل دار برای حشن هالووین بپوشد و بهانهای برای شادی و خنده داشته باشد. ولی عقلش فرمان دیگری میدهد.
ذهن من هم متلاطم بود. اگر جشن هالووین بگیریم، باید کلی از هنجارها و قوانینی که برایش ارزشمند کردهام را زیر پا بگذارم. و اگر مانعش شوم، باز هم منعی جدید بر دوش کوچکش اضافه میشود. باری که نمیدانم تا کی و کجا ظرفیت حملش را دارد. در تقلای ذهنی بودم که تسنیم به کمکم آمد.

تسنیم: مامان وقتی یه کاری خوب نیست چرا عوضش نمیکنند و به جایش یه کار خوب کنند؟
من: اوه چه حرف مهمی زدی! ما میتوانیم این کار را کنیم. ما با یک کار خوب عوضش میکنیم تا بقیه هم از ما یاد بگیرند.
تسنیم خوشحال شد. گفت: خیال کنیم جشن هالووین یک شب ترسناک هست که همه چیزهای شیطانی آمدند تا شهر را خراب کنند. بعد من مثل یک قهرمان میروم آنهایی که ترسیدند را نجات میدهم. آن لباس فرشته ای که بال دارد را بپوشم؟
یک کار زیبا، جشن هالووین در بیمارستان
روز بعد، به بخش کودکان بیمارستان مرکزی شهر رفتم و برایشان توضیح دادم من و دخترم تصمیم داریم به مناسبت هالووین بچه های بیمار را شاد کنیم و برای بخش کودکان خیرات جمع کنیم.
چنان استقبالی کردند که انتظارش را نداشتم. در عرض چند روز، بیمارستان مراحل قانونی کار را انجام داد و یک صندوق کوچک به همراه معرفی نامه تحویل به من داد. با معلم تسنیم هم درباره طرحمان صحبت کردم تا به والدین اطلاع رسانی کند که اگر کسی مایل است به ما بپیوندد. معلم تسنیم هم حسابی این ایده را تحسین کرد. و گفت من و پسرانم هم در این طرح شرکت می کنیم.
چطوری کمک جمع کردیم؟
یک متن برای بچهها نوشتم تا وقتی در خانه همسایه ها می روند از روی آن بخوانند و مردم از طرح مطلع شوند. بسته های کوچک تنقلات هم آماده کردیم تا به عنوان تشکر به افرادی که مشارکت می کنند بدهیم.

تنقلات آماده شده برای هالووین
روز جشن هالووین تسنیم لباس فرشته ای را پوشید و صندوق به دست راهی خانه همسایه ها شدیم. درب هر خانه ای که باز میشد تسنیم پیامش را با صدای بلند می خواند و منتظر عکس العمل صاحب خانه می شد. از برخورد مردم شوکه شده بودم! طوری با احساسات فراوان تسنیم را تحسین می کردند و با سخاوت پول در صندوق می ریختند که فراتر از انتظارم بود.
از پیامی که تسنیم می خواند کپی گرفته بودم. اغلب پیرترها یک نسخه از متن را برداشتند تا به فرزندان و نوه هایشان نشان دهند. درب آخرین خانه را که زدیم، یک خانم مسن پشت در ظاهر شد، معلوم بود چندان خوشش نمیآید بچه ها برای جشن هالووین درِ خانهاش بیایند.
تسنیم که شروع به خواندن کرد حالت صورتش تغییر کرد، گفت: “میشود بیایید در خونه تا من با دقت گوش بدهم.”وارد خانه شدیم؛ تسنیم که میخواند او سرش را پایین گرفته بود. پیام که تمام شد دیدم چشم هایش پر از اشک است.
به تسنیم گفت: “میدانی با قلب من چه کار کردی؟ متن تو قلب من را تکان داد. تو واقعا یک فرشتهای.” بعد کیف پولش را آورد و هر چه پول نقد داشت داخل صندوق ریخت. به تسنیم گفت:من از هالووین بدم میاد. فکر نکنی جز فرهنگ استرالیاست، آمریکایی است، برای ما نیست.
بعد رو به من کرد گفت: “همه اش به خاطر پول و تجارت هست! به اسم جشن هالووین چقدر آشغال میفروشند.” موقع خداحافظی خانم همسایه چندتا کپی از نوشتهها را برداشت تا برای همکاران و دوستانش ببرد که آنها هم یاد بگیرند. به خانه که برگشتیم تسنیم رفت سراغ موبایل. به مادربزرگش زنگ زد و گفت: “مامانی من تو جشن هالووین فرشته بودم میدانی یعنی چه؟ یعنی یک کار مهم!”
متن پیام (انگلیسی)
Halloween is coming. I will not trick you for having treats. I will not scare you by fake horror or ghost, skeletons.
.Indeed, I am going to remind you of something that could be scarier in our real-world such as the growing hopelessness of people, suffering from poverty, or having a challenge with an illness.
It could be so scary if somebody loses hope and we do not care about it.
Halloween is coming, and I am going to wipe the spider’s web of sadness from the heart of sick children.
I am going to help them to fight their fears and horrors. I would like to be a superhero to save the day, even in the dark night.
Would you like to join me with a donation for University Hospital?
So be a helpmate and donate.
Thank you
متن پیام (فارسی)
هالویون در راه است. من به خاطر شکلات شما را گول نمیزنم. من شما را با ترسهای دروغی مثل شبح و اسکلت وحشتزده نمیکنم. و علاقه ای به ترساندن شما ندارم.
در عوض من میخواهم به شما مطلبی را یادآوری کنم که در دنیای واقعی ما میتواند خیلی ترسناک باشد. مانند زیاد شدن آدمهایی که ناامید شدهاند آدمهایی که از فقر، بیماری یا معلولیت رنج میبرند.
خیلی ترسناک است اگر کسی امیدش را از دست بدهد و برای ما مهم نباشد. هالووین در راه است و من میخواهم تارهای عنکبوتی غم را از قلب کودکان بیمار بزدایم. من می خواهم به آنها کمک کنم با ترس و وحشتشان بجنگند.
من دوست دارم قهرمانی باشم که روز آنها را میسازد حتی در شب سیاه.آیا شما هم دوست دارید به من ملحق شوید؟پس با انفاقتان یاری کنید. متشکرم
و این بود تفاوتی که توانستیم در این روز رقم بزنیم و با برگزاری جشن هالووین در بیمارستان باعث شدیم خیلی از بچه هایی که نیاز به پول داشتند خوشحال شوند.
چنانچه نظر، سوال، پیشنهاد و یا انتقادی داشتید، می توانید در بخش نظرات در انتهای همین پست آن را با ما در میان بگذارید.
اگر مایل به دیدن دیگر مطالب سایت ازفرنگ هستید؛ پیشنهاد می کنیم تا از مطالب زیر بازدید کنید.
بازنشر از: وبسایت زیر آسمان نروژ
دیدگاه خود را در میان بگذارید